- ۰ نظر
- ۳۰ خرداد ۹۲ ، ۰۵:۵۴
سایه هست ولی میره زیر آفتاب راه میره میخواد بیشترین فاصله رو از ملت داشته باشه. فکر میکنه بقیه رو نمیتونه تحمل کنه، از موقعی که فکر میکرده قدرت فکر کردن و اظهار نظر داره همین حس رو داشته. به خاطر همینم خیلی نزدیک دیگران نمیشه. شروع که کنن باهاش صحبت کنند عذاب اونم شروع میشه. فرار میکنه از ما و هر روزم بیشتر فاصله میگیره. نمیدونه چیکار داره میکنه حرف که میزنیم عصبانی میشه دوست داشت یه دکمه دیسلایک دم دستش بود که تا میتونه روش کلیک کنه وقتی کسی حرف میزنه.....
نمیخوام یه کارایی رو که هر روز میکنمو بعضی روزا انجام بدم، اصلا بدون دلیل خاصی میخوام یه عادت هر روزه رو که امروز فکر میکنم لازم نیست انجام بدم کنار بذارم. مثلا آدم یه روز شام نمیخواد بخوره هی پاپیچش میشن که بیا یه کم بخور، چرا نمیخوری، چی خوردی که الآن غذا نمیخوری، بیا یهکم سالاد بخور و … آخه یه روز شام نخوردن چه خبط بزرگیه که آدم باید اینقدر سوال جواب بشه براش مگه خدای ناکرده آدم داره نمازشو ترک میکنه. واقعا هم کار لذت بخشیه این ترک عادت یهروزه مثلا یه روز که آدم قبل خواب حال نداره مسواک بزنه و نمیزنه حس آزادی عجیبی به آدم دست میده که خیلی خوبه. یا آدمی که هر روز میلشو چک میکنه اگه یه روز فرصتی پیش بیاد که لازم نباشه اون روز سراغ ایمیلاش بره و یه روز از کامپیوترش دور باشه عشق میکنه کلی.
تو کتابخونه نشسته بودم داشتم با عذابی بیانتها تمرینامو مینوشتم، تمرینایی که پسفردا باید روی میز دستیار محترمهی استاد محترم درس نامحترمه میبود. البته ارادهی اولیهی دستیار مذکور در بدو نقش بستن این دسته تمرینها روی صفحات کاغذ بر این تعلق گرفته بود که پاسخ تمرینها تا موعد پسفردای روزی چنین در دو هفته پیش با عبور از حد فاصل پایین در اتاق سرکار و سنگهای کف راهروی طبقهی دوم دانشکده، دیده از فوتونهای فراری از لامپهای کم مصرفِ بیست وات بگیر صد وات نور بدهای که دیگه این روزا از سلبریتیهای جامعهی ما هستند بشوید.
همکیشان همه در این وادی، وحدت نظر دارند و جای تکثری باقی نگذاشتهاند که ترم که از نیم گذشت، همت یاران همکیش برای یاری استاد و دستیارش نیم شاید هم ربعچندان میشود، و دوستانی که از این وحدت بروناند نه اینکه منافی وحدت ایجاد شده باشند و عامل تکثر، بل از دایرهی همکیشی خروج کردهاند. از بخت خوب ما سرکار دستیار خود روزگاری از نیکانِ همکیش بوده و منقول است که معمولا در نزدیکی مرکز دایرهی همکیشی سکنی میگزیده است. نیک روشن است که چنین دستیاری که خود روزگاری از سران همکیشان بوده مرامی رو کند مردانه و اطلاعیهای سیاهه کند و میل بزند به همراهان همکیش و ناهمکیش که دارندگان درس، زین پس دوهفتهی دیگر برای سیاه کردن اوراق تمرینهای خود وقت دارند.
یاد دارم زمانی که از وجود این میلِ مبارک و میمون با خبر شدم در استراحت کوتاهی بودم در خلال نوشتن همین تمرینها در دوهفته پیش، یک روز قبل از موعد، که نتیجهی آن باخبری، بیخبری از سوالهایی بود که تا آن موقع هنوز سراغ حل کردنشان نرفته بودم، تا به امروز. تبدیل شدن آن استراحتی که قرار بود چند دقیقه باشد به استراحتی چند ساعته هم که نزد همکیشان از آدابی است که باید بعد از این وقایع به جا آورد.
با عذابی جانکاه ورقهایی را به نیت پاسخ تمرینها سیاه کردم و منگنهای اریب بر گوش راستش زدم و چون توانی برای حضور در کلاس حل تمرین نداشتم آنها را به دوستی سپردم که به دستیار رساندشان و خود عزم چای کرده و روانه شدم...
ادامه خواهد داشت انشاءالله