هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

استقبال روی کاغذ

محمد حسین حکیمی سیبنی | جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۱ ب.ظ | ۰ نظر
مدادی در دست که بر سینه‌ی کاغذ می‌راند تا سینه‌ی خود را خالی کند و نفس بکشد. مداد دیگر عضوی از دستگاه تنفسی‌اش بود و شاید حیاتی‌ترین عضو. این بار چه چیز مانع تنفسش بود؟ چند دقیقه‌ای گذشت تا مداد از حرکت ایستاد و نگاهی به کاغذ کرد. این بار ابر، باران و زمین نمناک راه را بسته بودند. مدت‌ها منتظرشان بود حالا که آمده‌اند او باید زیر سقف باشد کنار شعله‌های بی‌رحم آتش، بی استقبال.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

طلسم

محمد حسین حکیمی سیبنی | جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۳۷ ب.ظ | ۰ نظر
صدای عبور زمان و سکوت سکونِ درون بدترین حس‌ها را در وجود القا می‌کند؛ احساسی که همچون طلسمی از حرکت جلوگیری می‌کند و به دنبال جاودانگی است.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

رویای دیگران

محمد حسین حکیمی سیبنی | چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ | ۰ نظر
چمن، سنگ فرش، خاک، سرامیک، آسفالت. راه رفتن روی خاک آغشته به باران با چاله‌های پر از آب زیر سایه‌ی تاریکی با صدای سکوت، همراه تنهایی و با نگاهی بسته حداقل برای چند قدم همان چیزی که چند ماهی منتظر بود تا دوباره نزدیک خانه‌شان تجربه کند ولی امسال رویایش تکرار نمی‌شد چون نسل بعد هم رویاهایی داشت!
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

انتهای تاریک روشن

محمد حسین حکیمی سیبنی | شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۸ ب.ظ | ۰ نظر
در خیابانی تاریک با هم به سمت انتها می‌رفتند و امید داشت که آخرین چراغی که می‌توانست دست نوازش بر سر خیابان سرد پاییزی بکشد در حال خواب دیدن پادشاه پنجم، ششم یا هفتم نباشد تا این موقع شب از گدای سوم و چهارم پذیرایی کند. نزدیک که شدند او را در حال خواب کردن گدای دوم دیدند. وارد شدند و بدون اینکه مزاحمتی برایش ایجاد کنند بوی کاغذهای قدیمی و زرد کتاب‌های دوم دست را در آغوش کشیدند و آماده‌ی خواب عمیق آن شب شدند و گدای دوم هنوز خواب نشده بود.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

همیشه حسرت

محمد حسین حکیمی سیبنی | پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۹ ق.ظ | ۰ نظر
در کنار پنجره و نگاهی به بیرون تا تصویر رویایی خود را در آمد و شد عناصر تصویر پیدا کند و صداهایی که نیست و می‌شنود و نور که همیشه مزاحم تکمیل شدن رویاهایش بود؛ همیشه آن نور زرد، قرمز یا آبی رویایی را کم می‌آورد. ولی بدون آن هم برایش خالی از لطف نیست، تصویر رویایی‌ای که از خیابان معمولی پشت خانه‌شان می‌ساخت. ولی شاید اصلا تصویر رویایی‌اش هیچ‌وقت در خانه، خیابان، جنگل، بیابان و یا هر جای دیگر نباید کامل شود تا همیشه رویایی داشته باشد که منتظرش بنشیند تا در یک بعد از ظهر پاییزی زیر باران کنار برگ‌های زرد و سرخ درختان پیدایش کند و این بار نور سبز را کم داشته باشد.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی