استقبال روی کاغذ
محمد حسین حکیمی سیبنی |
جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۱ ب.ظ |
۰ نظر
مدادی در دست که بر سینهی کاغذ میراند
تا سینهی خود را خالی کند و نفس بکشد. مداد دیگر عضوی از دستگاه تنفسیاش
بود و شاید حیاتیترین عضو. این بار چه چیز مانع تنفسش بود؟ چند دقیقهای
گذشت تا مداد از حرکت ایستاد و نگاهی به کاغذ کرد. این بار ابر، باران و
زمین نمناک راه را بسته بودند. مدتها منتظرشان بود حالا که آمدهاند او
باید زیر سقف باشد کنار شعلههای بیرحم آتش، بی استقبال.
- ۰ نظر
- ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۹:۵۱