بازی روی کاغذ
محمد حسین حکیمی سیبنی |
يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۳۹ ب.ظ |
۰ نظر
مرا در اتاقی نهادهاند با یک صفحهی خالی بی قلم. به آن نگاه میکنم به
دیوارها به پنجرهای که فقط جایش هست به دری که باز است ولی غیر قابل عبور،
چیزی که در نظر من به عنوان یک انسان در یک حبس اگر نبود یا اگر بود و
بسته بود دشمن دوست داشتنیتری مینمود. اما الآن که باز است انگار که جان
دارد و اختیار و انتخاب کرده که مرا حبس بنگرد. هم حبس هم فهم احساس تنفر
این جاندار تازه به اختیار رسیده از من هم تعارف خواب به من. این جاست که
خود را در درهی زوال میانگارم و جاندار مختارتر میشود و من سستتر و به
قبول خواب نزدیکتر. دره عمیقتر میشود و دیگر فقط زمانی دستم به پرتوهای
خورشید میرسد که خورشید عمود بر درهی زوال باشد. دیگر خورشید هم اختیار
پیدا کرده که بتابد یا نتابد. اینجا در ابهام میپرسم که آنها مختار
شدهاند یا من بیاختیار؟ به صفحهی خالی مینگرم و در آرزوی قلم تا اختیار
خود را به رخ این تازه مختارها بکشم.
- ۰ نظر
- ۱۵ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۹