هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

کفش

محمد حسین حکیمی سیبنی | پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۱۶ ب.ظ | ۰ نظر
... سرما امانش را بریده بود، کفش‌هایش مثل همیشه شرمنده‌ی او بودند که پاهایش خیس است. دستانش هم از شدت سرما درد می‌کرد ولی همیشه از این لحظات لذت می‌برد دوست داشت باران ادامه پیدا کند، پاهایش بیش‌تر خیس شوند و دیرتر به خانه برسد. حتی بدش نمی‌آمد در این شب بارانی زمین بخورد و دوباره بلند شود و سر تا پا خیس و گلی به افکار شاعرانه‌ی خود ادامه دهد. همیشه باران که می‌آمد هردم از خدا طولانی بودن آن را می‌خواست این بار هم همین‌طور بود تنها چیزی که می‌خواست طول عمر باران بود. غرق در لذت خود بود که به خانه‌شان نزدیک شد و کلیدش را با ناراحتی درآورد و مثل همیشه بدون خداحافظی وارد خانه شد.

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

تک پاراگراف

سوم شخص مجهول

پاییز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی