هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

درد مبارک

محمد حسین حکیمی سیبنی | يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۴ ق.ظ | ۰ نظر

دوستان مثل تکه‌های بدن آدم می‌مانند، جدا شدن ازشون درد داره، خونریزی داره، سوزش داره، اصلا هر چیز عذاب‌آوری که هست رو داره. شاید ۱۰ ساله که چند ماه یکبار یکیشون میاد با خوشحالی می‌گه ویزام اومد. هنوز عادت نکردم. هنوز نمی‌دونم چجوری اون دردی که اون لحظه می‌افته به جونم رو کامل پنهون کنم و یک خنده‌ای کنم و بگم «مبارک باشه».

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

شعله ساز

محمد حسین حکیمی سیبنی | دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۵:۳۵ ب.ظ | ۰ نظر

چه معجزه‌ای است کلمه. هیچ چیز به اندازه‌ی کلماتی که درست کنار هم قرار گرفته باشند نمی‌تواند شعله‌ای را درون انسان روشن کند، کلماتی که نوشته شده باشند نه آن‌هایی که از دهان گوینده‌ای خارج شوند. بهترین سخنرانان و موفق‌ترین آدم‌ها هم نمی‌توانند کلامی تاثیرگذارتر از یک متن خوب و درست داشته باشند، کلماتی که با صدای خودمان در ذهن خودمان می‌خوانیم قدرت نفوذ بی حدی دارند و می‌روند تا انتهای ذهن آدم ولی همان کلمات با صدای غریبه به هیچ جا نمی‌رسند و توهمی بیش نیستند.

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

نود و سه

محمد حسین حکیمی سیبنی | دوشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۳ ق.ظ | ۱ نظر

همیشه تلاش کرده‌ام که نوشته‌هایم چیزی جز من نباشد، و تصویری باشد از من در صورت کلمات و هیچ جور دیگری نمی‌توانم خودم را برای شما شرح دهم. منی که تکه تکه‌ی ذهنم هم زشت است و هم زیبا. پس نیاز دارم بنویسم بنویسم بنویسم تا حتی خودم هم بهتر بفهمم این جسم و روحی که در آن زندگی می‌کنم کیست و به کجا می‌خواهد برود. دوست دارم بیشتر بنویسم اگر مجالش باشد. در همین گوشه‌ی دنجی که ساختم و دوستش دارم.

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

پند حکیمانه

محمد حسین حکیمی سیبنی | شنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۴۲ ق.ظ | ۱ نظر

اینکه از کسی بخواهیم در کاری کمکمان کند یا اینکه کسی بخواهد در کاری ما را کمک کند هیچ به این معنا نیست که اون فرد در آن کار بهتر از ما است، فقط یک معنی دارد اونم اینکه شاید دو نفری راحت‌تر و بهتر بتونیم انجامش بدیم.

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

دلیل بودن

محمد حسین حکیمی سیبنی | جمعه, ۱۷ تیر ۱۴۰۱، ۰۵:۲۸ ب.ظ | ۰ نظر

شبی را در کوه می‌خوابم، در آغوش تاریکی و سکوت و روبروی شهر و نزدیکتر به آسمان و مردمانش و دورتر از مردمان زمین جایی که برای لحظاتی بهتر می‌توان اندیشید می‌توان تنهایی را حس کرد حسی که همواره انسان به آن نیاز دارد چون در تنهایی است که خودش می‌شود و گاهی باید خودش باشد تا واقعا باشد و باید باشد تا بیاندیشد و اندیشه‌ای را بپرورد که مشابه ندارد و این یعنی وجودش تفاوتی دارد و وجودی که تفاوتی نداشته باشد چه دلیلی دارد که باقی بماند؟

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

مرگ زیبا؟

محمد حسین حکیمی سیبنی | پنجشنبه, ۱۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۲:۴۳ ب.ظ | ۲ نظر

چند وقتی است فکر می‌کنم مرگ در کوهستان باید مرگ زیبایی باشد. اینطور نیست؟

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

برای همیشه

محمد حسین حکیمی سیبنی | پنجشنبه, ۱۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۲:۴۱ ب.ظ | ۰ نظر

گرامی داشتن ساحت مقدس دوستان حقیقتا کار سختی است، هر دوست به مانند گیاهی است ظریف و آسیب‌پذیر، و همواره نیازمند رسیدگی. و رسیدگی به هر کدام شیوه‌ی مخصوص خود را می‌طلبد، حتی ممکن است تا یاد بگیریم از جان هر کدام از رفاقت‌‌هایمان چگونه باید محافظت کنیم چندتایی از آنها طلف شوند و زخمی شوند به عمق اندازه‌ی رفاقتی که بود و حال نیست و چقدر دردناک و چرکین است درد از دست رفتن رفاقتی که تا اعماق وجودت ریشه داشت، و جای هر چه که نبود را پر کرده بود و الان دردی است ماندگار، عمیق و فراموشی ناپذیر، برای همیشه.
ولی زندگی همین است، زیستن و لمس تجربه‌های مختلف، چه دردناک و چه لذت بخش و چه غمبار و چه شادی‌آفرین، در نهایت همین تجربه است که زیبا است چون حقیقت است و لمس حقیقت خودِ زیبایی است.

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

میرا

محمد حسین حکیمی سیبنی | يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۱، ۰۴:۰۹ ب.ظ | ۱ نظر

شب‌های بارانی تلفیقی از امید و ترسند، و چقدر این ترکیب را دوست دارم، این ترکیب بیش از هر چیز دیگری بوی زندگی و زنده موندن دارد و برای من همزمان یادآور مرگ است، ترکیبی متضاد و زیبا. ترکیبی از دو روی یک سکه که بدون هم هیچ‌اند. و این زیباست چون همان چیزی است که باید باشد نه یک زیبای فانتزی و نه یک سیاهی مطلق. اینجا همان جایی است که همه چیز درست است و اندازه.
امشب هم یکی از آن شبها است، و طبیعتاً پای ماندن در خانه را ندارم و باید قدم در این شب حقیقت‌بار بگذارم و لحظه لحظه‌ی آن را درک کنم و از این توهم دروغین و امنی که ساعت‌ها است در آن غرق شده‌ام به درآیم.
لذت دروغ و توهم از جنس خماری است و تخدیر ذهن، ولی لذت نهفته در حقیقت از جنس ترس است و حیات، نامانا و سخت است ولی زیبا.

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

خوشی دلت پایدار باشه رفیق

محمد حسین حکیمی سیبنی | سه شنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۳۶ ب.ظ | ۰ نظر

تمام تلاشش را می‌کرد به آدم‌های اطرافش نزدیک‌تر شود، ولی نمی‌شد، انگار آن‌ها هم تمام تلاششان را می‌کردند تا فاصله‌ی خود را حفظ کنند. اصلا قانون همین است طبق قانون نباشی بی‌ارزشی هر جه که باشی هر چی که تو دلت باشه و نباشه هر چقدر آدم‌ها برات ارزش داشته باشند تو زیادی بری تو دست و پا میری زیر دست و پا انقدر که گم می‌شی و تو هیچ معادله‌ای نمیای همیشه جلو بقیه برابر صفری. ولی همه‌ی اینا به درک این قانون و قاعده دوزار نمی‌ارزه هر چی که خودت می‌خوای باش بذار بیرون هر طوری که می‌خواد قضاوتت کنه و هر جایگاهی که می‌خواد بهت بده تو باش و خوشی دلت.

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

حال خراب

محمد حسین حکیمی سیبنی | سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۰، ۰۵:۵۸ ب.ظ | ۰ نظر

حال خراب هم برای خودش حالی است، چرا فکر می‌کنیم فقط حال خوش است که خوب است؟ حال خراب هم لذت خودش را دارد. مگر بد است برای مدتی آدم هیچ چیز برایش جذاب نباشد، برای مدتی کل دنیا برایش هیچ ارزشی نداشته باشد؟ ها بد است؟ تجربه‌ی خوبی نیست؟ چرا اسم این حال را گذاشته‌ای حال بد؟

  • محمد حسین حکیمی سیبنی