باز گذران چند
دقیقهای با انسانی غریب در شمار تجربیاتم قرار گرفت. روی صندلی مترو یک آن
شروع کرد از خاطراتش گفتن گوشم که به او نبود ولی صورت و دست و پای
دروغگویم تکانهایی برای خوش کردن دل او میخوردند. او هم احتمالا جعلی
بودن حرکات را میفهمید ولی انسان است دیگر وقتی نیاز به گوشهای دیگران
دارد؛ وقتی میخواهد واکنش دیگران به کلماتش را ببیند، یا که نگاه دیگران
به زندگیاش برایش مهم میشود قلابش در هر جا گیر کند سفت و سخت آن را
میچسبد حالا جعلی هم بود که بود.
- ۰ نظر
- ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۹:۴۲