هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چند خط» ثبت شده است

رفته

محمد حسین حکیمی سیبنی | چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۰۷ ق.ظ | ۰ نظر
سخت است رفتنت برایم و دیدم که برای تو هم سخت بود و گذشت. ولی دردناک‌تر است اگر روزی دیگر در خاطر ما هم زنده نباشی. امیدوارم نیاید روزی که درد دوم را به دل ما گذاشته باشی. معلم من بودی و هستی سعید عزیز.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

آدم تکراری

محمد حسین حکیمی سیبنی | يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۱۴ ب.ظ | ۰ نظر
برای خریدن هدیه برای دوست قدیمی لباسی تکراری به تن کرد و راهی شد!

راهی شد؟ کجا؟

آدمی که همیشه یه جا برای خریدن هدیه می‌رفت، معلومه که کجا می‌ره. آدمی که ترس داشت از جاهای جدید، از پرسیدن، از جواب سوالاش، از نگاه کردن، از ایستادن جلوی ویترین مغازه‌ها، از هم‌صحبت شدن با موجودات دیگری که مثل او توان گفت و شنود داشتند، از یاد گرفتن جاهای جدید، جملات جدید، صداهای جدید، رنگ‌های جدید. این آدم معلومه برای خرید کجا می‌ره. مغازه‌ی اون یکی دوست قدیمی تا همه چیز تکراری باشه که یه وقت نترسه

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

خسته

محمد حسین حکیمی سیبنی | يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۸ ب.ظ | ۰ نظر
بعضی موقع‌ها آدم خسته می‌شه

از کارهای خودش و رفتارهای دیگران و می‌خواد همه چی رو ول کنه و رها بشه

موقع‌هایی که نمی‌دونه خودش داره اشتباه می‌کنه یا بقیه

زمانایی که هر کاری می‌کنه اوضاع بدتر می‌شه

وقتایی که هر کی می‌خواد ساز خودشو بزنه

همون موقع‌هایی که همه چی خرابه هی خراب‌تر هم می‌شه

نمی‌دونه چی کار کنه

دنبال یکیه که اون براش تصمیم بگیره

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

خاک

محمد حسین حکیمی سیبنی | دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ | ۰ نظر

قفسه‌ی کتابام اعصابمو خورد می‌کنه

پر از کتاب‌هاییه که با هزار برنامه که براشون داشتم خریدمشون و هنوز بعد چند سال اون برنامه‌ها دارند خاک می‌خورند.

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

آواز نور

محمد حسین حکیمی سیبنی | شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۵ ب.ظ | ۰ نظر
چشم‌ها که پشت عینک باشند فهمیدن انگاری یه کمی سخت می‌شود. شیشه‌های عینک نور را از آن طرف می‌گیرند و تصویری را این طرف تحویل چشم‌ها می‌دهند. واقعا می‌شود عینک‌ها را امین خود دانست و به آن‌ها اعتماد کرد و به حرف‌هایشان گوش سپرد؟ یا نه؟
آیا نباید هر از گاهی کنارشان زد و بدون آن‌ها گوش به آواز تصاویر سپرد؟
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

سَلامْ

محمد حسین حکیمی سیبنی | سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۰۶ ب.ظ | ۰ نظر
این روزها چقدر دوست دارم بنویسم. نمی‌دانم چرا؟ یعنی یه چیزهای می دانم مثلا اینکه از یه چیزایی ناراحت‌ام و این فشردن دکمه‌های سیاه صفحه کلید و نشاندن کلمات در جملاتی کنار هم و تولید معنایی جدید از کلماتی ثابت و قدیمی حالم را بهتر می‌کند. اصلا خود این نوشتن شاید کمکی باشه برای این‌که بفهمم دردم چیه. چون بالاخره این‌ها از وجود من تراویده و چیزی غیر از من نیست و گویای حال درونم است آیینه‌ای است که تصویری حقیقی از من را صادقانه نشان می‌دهد و مثل آینه‌ی نصب شده در اتاق تصویرش مجازی نیست. آدم نوشتارهایش را که بعدا می‌خواند با خودش بیش‌تر آشنا می‌شود و به خودش سلامی عرضه می‌دارد.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

مَحْکُومْ به خَطِ راسْتْ

محمد حسین حکیمی سیبنی | دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۹ ب.ظ | ۰ نظر
مدادم را برداشتم
         خط‌کش روی کاغذ زیر فشار انگشتانم
            محکوم به کشیدن خطی راست بودند
   انگشتان‌ام نگذاشتند
                     خط‌کش آسمان را ببیند
                                                   خط شِکَسْتْ
  • محمد حسین حکیمی سیبنی