- ۰ نظر
- ۲۱ آبان ۹۳ ، ۰۹:۰۷
راهی شد؟ کجا؟
آدمی که همیشه یه جا برای خریدن هدیه میرفت، معلومه که کجا میره. آدمی که ترس داشت از جاهای جدید، از پرسیدن، از جواب سوالاش، از نگاه کردن، از ایستادن جلوی ویترین مغازهها، از همصحبت شدن با موجودات دیگری که مثل او توان گفت و شنود داشتند، از یاد گرفتن جاهای جدید، جملات جدید، صداهای جدید، رنگهای جدید. این آدم معلومه برای خرید کجا میره. مغازهی اون یکی دوست قدیمی تا همه چیز تکراری باشه که یه وقت نترسه
از کارهای خودش و رفتارهای دیگران و میخواد همه چی رو ول کنه و رها بشه
موقعهایی که نمیدونه خودش داره اشتباه میکنه یا بقیه
زمانایی که هر کاری میکنه اوضاع بدتر میشه
وقتایی که هر کی میخواد ساز خودشو بزنه
همون موقعهایی که همه چی خرابه هی خرابتر هم میشه
نمیدونه چی کار کنه
دنبال یکیه که اون براش تصمیم بگیره
قفسهی کتابام اعصابمو خورد میکنه
پر از کتابهاییه که با هزار برنامه که براشون داشتم خریدمشون و هنوز بعد چند سال اون برنامهها دارند خاک میخورند.