هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

دست رها

محمد حسین حکیمی سیبنی | شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۸ ب.ظ | ۰ نظر
در سالن بلیت‌فروشی مترو یک آن غافل شد و دست خود را رها و خود را گم کرد. حالا در آن شلوغی سالن چه طور خود را پیدا کند؟ از یک جهت خیالش راحت بود که امروز در جیب او پول نگذاشته که بتواند بلیتی بخرد و سوار مترو شود تا مجبور باشد تمام شهر را دنبال خود بگردد. ولی سالن پر از دست‌های رها شده بود. همه یک شکل، بدون هیچ تفاوت بدون پولی در جیب که با آن بلیتی بخرند و خود را آواره‌ی شهر کنند. لا مذهب صدایش هم نمی‌شد کرد همیشه موقع گم شدن گوشش را جا می‌گذاشت. چه کند؟ نمی‌دانست. آخرش دست گم‌شده‌ای را گرفت و رفت و دیگر از خود نپرسید که آیا!!!؟
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

تک پاراگراف

سوم شخص مجهول

نگاه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی