هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

چشم‌های رفیق

محمد حسین حکیمی سیبنی | شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۲۵ ب.ظ | ۰ نظر
همیشه از نگاه‌های رفیقم فرار می‌کردم. موقع حرف زدن باهاش شونه‌هاشو، زمینو، درخته پشت سرشو و چاییه تو دستمو هدف نگاهام می‌کردم تا هدف چشم‌هایش نباشم. فردا امتحان داشتم و رفتم تو کتاب‌خونه تا درس فردا رو آماده کنم. یک صندلی خالی بود روبروی چشم‌های دوستم که دشمن من بودند. رویرویش نشستم چند ساعت درس خوندم و چند دقیقه اسیر دشمنانم شدم و از آن به بعد از درخت پشت سرش به دشمنم پناه بردم.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

اول شخص بنده

تک پاراگراف

نگاه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی