هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

وصال

محمد حسین حکیمی سیبنی | دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۲ ق.ظ | ۰ نظر
دیروز بی‌کار و تنها افتاده بودم گوشه‌ی خونه و مشغول امر خواب بودم که گفتم نیک است که یک استراحتی به خود بدهم و کمی درد دوری از خواب بچشم. ولی آدمی که تنها و بی‌کار در اتاقش افتاده باشد تحمل درد دوری از معشوقش خواب، بس کمر شکن است و مرد افکن. دیدار دوستی از دوستان در این تابستان گرم پیشنهاد متحورانه‌ی ذهن خواب‌آلودی بود که تازه معشوقش را رها کرده. مقدمات این دیدار را با پیامکی وزین آماده کرده و راهی خانه‌ی دوست شدم تا اسیر عشوه‌گری‌های معشوق خود خواب نشوم. پرتوهای آفتاب که در قصه‌ها همیشه نوازش‌گر تن آدمی هستند در واقعیت امر چونان پتک و شلاق نوازنده‌ی آدم تنهای خواب‌آلودی مثل من شدند. قدم‌های خواب‌آلود خود را پناه برده به دیوارهای بلند و کوتاه از شر آفتاب مهرورز تا خانه‌ی دوست کشیدم. و اذن دخولی طلبیدم و داخل شدم و به اتاق رفیق رفتم لیک نه تنهایی رهایم کرد نه بی‌کاری و نه معشوق و کاشف به عمل آوردم که این معشوق از آن‌هایی است که همیشه در معیت آدم است و در آرزوی وصالش لازم نیست دیوان‌ها سیاهه کرد.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

اول شخص بنده

تابستان

تک پاراگراف

گذشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی