هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

ذوق

محمد حسین حکیمی سیبنی | يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۱، ۰۴:۵۸ ق.ظ | ۰ نظر
تو این سرما هوس پیاده روی کرده تو این طهرون. هی می‌گه حالم خوش نیست یکم تو خیابونا راه برم خوب می‌شم و بعد می‌رم خونه. بش می‌گم بابا سرده می‌ری حالت بدتر می‌شه. انقدر اصرار کرد که آخر راضی شدم با هم بریم. یه چند دقیقه‌ای که رفتیم بارونم شروع شد. حرفم نمی‌زد با آدم که، همین‌جوری راه‌شو می‌رفت.

تو راه چند تا کتاب‌فروشی هم وایستادیم نگاه کردیم و یه کتابی هم خرید، اصلا کلا فقط با کتاب بلد بود ارتباط برقرار کنه، یه کتاب که می‌خرید تا یه هفته با چنان ذوق و شوقی خلاصه‌ای از محتویاتش رو برامون می‌گفت که حال مارو از هرچی کتاب و کتاب خوندن بیشتر به هم می‌زد ( می‌گم بیشتر چون پیش از کتاب‌ها و کتاب خوندن ایشون این مهم را کتاب‌های درسی انجام داده بودند). ولی امروز موقعی که کتابرو خرید یه کم ازش تعریف کرد، نمی‌دونم چرا ولی بدم نیومد که منم یکی بخرم. شاید همراهی اون تو این هوا بود که یکم مارو با اون هم‌نظر کرد که برا یه لحظه از یه کتابی خوشمون بیاد (آخه غیر از چند صفحه‌ای که تو راه خونه خوندم هیچی از کتابه دیگه نخوندم).

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی