هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تابستان» ثبت شده است

وصال

محمد حسین حکیمی سیبنی | دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۲ ق.ظ | ۰ نظر
دیروز بی‌کار و تنها افتاده بودم گوشه‌ی خونه و مشغول امر خواب بودم که گفتم نیک است که یک استراحتی به خود بدهم و کمی درد دوری از خواب بچشم. ولی آدمی که تنها و بی‌کار در اتاقش افتاده باشد تحمل درد دوری از معشوقش خواب، بس کمر شکن است و مرد افکن. دیدار دوستی از دوستان در این تابستان گرم پیشنهاد متحورانه‌ی ذهن خواب‌آلودی بود که تازه معشوقش را رها کرده. مقدمات این دیدار را با پیامکی وزین آماده کرده و راهی خانه‌ی دوست شدم تا اسیر عشوه‌گری‌های معشوق خود خواب نشوم. پرتوهای آفتاب که در قصه‌ها همیشه نوازش‌گر تن آدمی هستند در واقعیت امر چونان پتک و شلاق نوازنده‌ی آدم تنهای خواب‌آلودی مثل من شدند. قدم‌های خواب‌آلود خود را پناه برده به دیوارهای بلند و کوتاه از شر آفتاب مهرورز تا خانه‌ی دوست کشیدم. و اذن دخولی طلبیدم و داخل شدم و به اتاق رفیق رفتم لیک نه تنهایی رهایم کرد نه بی‌کاری و نه معشوق و کاشف به عمل آوردم که این معشوق از آن‌هایی است که همیشه در معیت آدم است و در آرزوی وصالش لازم نیست دیوان‌ها سیاهه کرد.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

وِل‌ْگَرْدْ

محمد حسین حکیمی سیبنی | دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۰۶ ب.ظ | ۰ نظر
دیروز دانشگاه بودم. صبح رفته بودم آن‌جا. درسته تابستان است و شاید دلیلی برای دانش‌گاه رفتن وجود نداشته باشه ولی خونه هم نتونستم بمونم و گفتم یه سری بزنم به محل تحصیلم شاید چند رفیق را هم دیدم که همین‌طور هم بود. چند ساعتی در مصاحبت یاران گذشت و رفت و به تاریخ پیوست. عصری که دیگه وقتش بود برگردیم بریم خونه احساس خوبی نداشتم، نه می‌خواستم دانش‌گاه بمونم نه می‌خواستم برم خونه. گزینه‌هایی وجود دارد برای چنین شرایطی که آدم برای خودش مرور می‌کند تا یکی بر دلش بنشیند و سراغش رود. گزینه‌هایی مثل سینما، ول‌گردی، کافه و یا تماشای کتاب‌فروشی‌های انقلاب. یاران دیگری هم بودند که عصر دیروز در همین حالت غریب قرار داشتند و با هم گزینه‌ی کافه را برگزیدیم و راهی شدیم. مثل همیشه نه تنها این کار حالم را به‌تر نکرد بلکه مثل همیشه به خودم گفتم کاش از همون اول می‌رفتم خونه.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی