قطعهی دوست داشتنی
محمد حسین حکیمی سیبنی |
سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۳ ق.ظ |
۳ نظر
از آغاز روایت رفاقت ما پنج سالی گذشته، زود گذشتنش را که نگفته خودتان میدانید. به رویش نمیآوردم ولی این رفیق تاثیرات زیادی داشت در حال و روز من که نمیفهمیدم و نفهمیدم تا همین روزها که دیگه بالغ بر صد کیلومتر دورتر از من سکنی گزیده و زیارتش یحتمل میشود سالی چند بار فقط. جایش واقعا خالی است؛ بخشی از من وابسته به او و آدمهای شبیه به اون بود که الآن همهشان دارند از من فاصله میگیرند. بخشی که دوستش دارم و مهمترین من است ولی دیگران ندارندش، اطرافیانم ندارند. در بین کسانی که یک تکه از تو را ندارند و جایش چیز دیگری دارند که الآن خوشایندت نیست بعید نباشد که روزی قطعهی آنها را جایگزین آن بخش خود کنی که تکیهگاهش از دست رفته و بعد جای همه چیز عوض شود.
خودش رحم کند.
خودش رحم کند.