هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

تمثال حماقت

محمد حسین حکیمی سیبنی | سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۵۱ ب.ظ | ۰ نظر

سلامی بر قلم دادم و سر سبک کرده کاغذ را به زیر دستانم کشیدم. راهروی مترو جایی که انتظار نداشتم او را ببینم، آن احمق همیشگی که انگار حماقت حکم هوا را برایش دارد و ثانیه‌ای اگر بلاهت به جان خود نکشد و در بازدم حماقت تحویل محیط ندهد جان به جان آفرین تسلیم خواهد کرد. این تمام وجود او بود در تخیلات من، هفته‌ای دو سه بار او را در حال فک زدن با دوستانش می‌دیدم. صحبت‌های بی‌معنی او برای دوستان شاید احمق‌تر از خودش از او مجسمه‌ی حماقتی ساخته بود برای من که لامذهب شکستنی هم نبود. امروز خواستم از نگاهش فرار کنم و در راهروی مترو به راه خود ادامه دهم که مرا دید و تا خروجی مترو به زور ما را هم صحبت خود کرد. مجسمه‌اش ترک‌هایی برداشت ریز. حالا سوال من این است که من در کدام ذهن مجسمه‌ی حماقتی از خود ساخته‌ام؟

  • محمد حسین حکیمی سیبنی

اول شخص بنده

تک پاراگراف

سوم شخص مجهول

نگاه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی