هَمون

همون چیزها

هَمون

همون چیزها

آن‌جایی که نباید

محمد حسین حکیمی سیبنی | سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۵۱ ب.ظ | ۰ نظر
پر از آدم‌هایی که وقتی سقفی که دیشب بین آن‌ها و آسمان بود را ترک می‌کردند قرار بود دو ساعت بعدش سر کلاس دانشگاه باشند. یا شاید هم از اول قرار بود یک ساعت بعد ترک خانه همین جا باشند کنار کلاغ‌ها و برگ‌هایی که دیگر دست به دامان نسیم پاییزی بودند که جدایی آن‌ها از شاخه‌ها را به تاخیر بیاندازد و صندلی‌هایی که آن ساعت از روز در حال آماده شدن برای مهمانان ساعات عصر بودند و مهمانان این موقعِ روز برایشان ناخوانده بود. البته مهمانان‌ هم کاری به کار صندلی‌ها نداشتند. آدم‌هایی که چند ساعتی را می‌خواستند رهاتر از ساعت‌های دیگر باشند اسارت روی صندلی برایشان خوشایند نبود. برای حرکت آمده بودند برای دیدن کلاغ‌ها و شنیدن غار غار درختان که می‌نالیدند از سوز نسیم پاییزی که برگ‌هایشان را سوزانده بود و هیچ وقت لباسی برای غلبه بر آن نداشتند و همیشه تسلیمش بودند برای لمس کردن گرم شدن هوا از صبح تا ظهر و پیوستگی و درخت‌هایی که هنوز پا بر جا هستند و شمشادهایی که همیشه بین ما و درختان فاصله اند.
  • محمد حسین حکیمی سیبنی

اول شخص بنده

تک پاراگراف

پاییز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی